:: داغه داغ ::

نوشته های من داغه داغه !!

:: داغه داغ ::

نوشته های من داغه داغه !!

** ۱۰۰ از ۱۰۰ **



سلامی چو بوی خوش قبولی......!!

 ملت حاضر دروبلاگ همگی درجریان هستید که بنده دیپلم ردی تشریف دارم وکماکان درتلاش هست که این لامصبه هیجی نداره مادر!!!!!(ملت: هوی هوی چته ؟ اینجا زن و بچه وایساده)(صابر: ازدهنم پرتاب شد).. خلاصه چند وقت پیش هم یه خبرایی شد که نزدیک بود دیپلمو بهمون بدن , ولی نشد که بشه وهمه آرزوها و رویاهامون فرطه هوا شد!! ولی کماکان خبر دارید که بنده دارم کامپیوتر میخونم تا حداقل یه مدرک ازاین لامصبه هیچی نداره مادر!!!!(ملت: کتک میخوریا !)(صابر:خوب میکنم!!).. اما واما... این کلاس کامپیوتر رفتن ما هم جریاناتی داره که دراین برنامه به صورت زنده براتون ازطریق آنتن به شما میرسونیم....
 این موسسه که ما تشریف میبریم اسمش "موسسه دیباگران " کوفیده شده در یوسف آباد هست.. تیریپ این وسسه این مدلیه که اول ازهمه باید " زبان تخصصی کامپیوتر" بخونی تا بتونی وارد رشته اصلی بشی.. به خاطرهمین اول یه امتحان" تعیین سطح " میگیرن که ببینن زبانت در چه سطحی ووول میخوره.!! اگراین امتحانو دادی و تر زدی , باید بری ازهمون اول زبان بخونی( آی سی دی ال) بعد ازاون اگر متوسط بودی زبان تخصصی 1 دردومرحله مقدماتی و پیشرفته قبول میشی , اگرهم بالا بودی زبان تخصصی 2...خلاصه ماهم همراه با پسرعمه گرام(حامد) رفتیم این امتحانو دادیم وازقرار زبانمون بد نبود, چون تخصصی 1پیشرفته قبول شدیم...کلتونو درد نیارم , ازاون اول که ما وارد این کلاس شدیم با این استاد گرم گرفتیم تا اون آخر..!! همچنان گرم گرفته بودیم که نزدیک بود منجر به آتیش سوزی بشه!! نتیجه این گرم گرفتنا این شد که شماره های همدیگرو ردوبدل کردیم و به جای کلمه استاد , زین پس میگفتیم دایی جان!!!!! این دایی جان ما( یا همون استاد سابق!!) ازاون بچه باحالا بود که تیریپش کم پیدا میشه..همچنان با این دایی جان گذروندیم و گذروندیم تا یهو دیدیم امتحانا شروع شد!! امتحانا شروع شد وماهم سرازپا گنده تربلند شدیم رفتیم سرجلسه.. ناگفته نماند که من به خاطر دلایلی کلاسو ول کردم , ولی دایی طی یک صحبت تلفنی وکلماتی چون : جون صابر حیفه , کلاس بدون تو حال نمیده , خداییش من به تو عادت کردم منو راضی کرد که دوباره برم...خلاصه هنگامی که دایی جان باورقه های امتحان وارد کلاس شد, سریع رفتیم درگوشش زمزمه کردیم: دایی جان اگه فکر کنی یه کلمه بلدیم, سخت دراشتباهی.. دستمون به شلوارت یه کاری بکن!! ودایی جان هم که جو خاصی گرفته بودش زمزمه کرد: مگه میشه یه دایی هوای پسرای خواهرشو نداشته باشه ؟؟ واینجا بود که یه جاهاییمون عروسی گرفتیم و چند تا بشگن رد وبدل کردیم و اومدیم نشستیم..وقتی ورقه ها پخش شد منو حامد عین مرغ داشتیم به دایی نگاه میکردیم..اونم هی با اشاره میگفت الان میام الان میام , صبر کنید.. خلاصه بعد از15 دقیقه چرت دیدیم دایی جان با یک ورقه پراز جوابهای رنگین آمدو یواشکی ورقه رو داد به منو رفت ته کلاس!! منم نشستم حسابی نوشتم و بعدم حامد دلی ازعذا درآورد و اول ازهمه ورقه هارو کوفیدیم رو میزه دایی استاد !! بعد ازاون هم خیلی محرمانه ماچ وبوسه هایی ردو بدل کردیم وآمدیم!!( هووووو هوووو)...... جالبیات این جریان این هست که فقط منو حامد تو کلاس 100 از 100 شدیم که واون هم نتیجه شبها و روزها درس خوندنه!!!.. و جالب تراینکه ترم بعدی , یعنی تخصصی 2 روهم باهمین دایی جانمون افتادیم و علاوه بریه جاهاییمون که ازقبل عروسی گرفته بودیم , جاهای دیگمونم عروسیه مفصلی ترتیب دادیم!!!... درآخرباید بگم هرکی چش نداره ببینه ما100 شدیم ایشالله هرچی امتحان میده 2 از 100 بشه.. واونایی هم که چش دارن ببینن ایشالله درتمام مراحل امتحانشون 97 از100 بشن... زیاد فک زدم , با اجزه............______
نظرات 9 + ارسال نظر
سولماز جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:24 ق.ظ http://solisly.persianblog.com

خوب وروجک همین کارا رو میکنی که دیپلمت رو بهت نمیدن دیگه بابا جون!!!! بسکه شیطونی! این دایی جون شما تلفنی مدرک هم میده؟؟ ولی حالا این ۲ ترم رو رد کنی ترم های بالاتر چه گلی به سرت میگیری؟؟؟؟ گل نخونی ا! بخون گل..همش یه چی شد که ..ای بابا..خلاصه بپا داداش!

سولماز جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:25 ق.ظ http://rezasly.persianblog.com

راستی من امشب میخواستم بیام ..ولی یاهو مسنجرم مشکل داره! ایشالا میبینمت بعدا...بای بای(به وبلاگ جدیدم هم سر بزن..لینکش اینجا نوشتم.)

مرد یخی شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:54 ب.ظ http://girl.blogsky.com

سلام.اشکال نداره.
می خواهی دیپلم بگیری چیکار؟
همین جوری حال کون.
موفق باشی

هدی یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:15 ب.ظ http://hodahodi.persianblog.com

:)) اونوقت میگن نابغه ها زیادن ! این مدلی دیگه ! آقا ما چشم نداریم ببینیم ! !!

داریوش یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:53 ب.ظ http://darush110.persianblog.com

سلام صابر جووون....فدات داداشی....امیدوارم که هم دیپلم هم دکتری هم پروفسوری بگیری ...خدا قوت...داریوش...

بهزاد یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:31 ب.ظ http://ayatesheytani.tk

بیخیال بابا :)) دیپلم میخوای چیکار؟:))

سپیده دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:26 ق.ظ http://sepide.blogsky.com

تا اینجارو شانس آوردی چشم بخیل کور ولی فکر اینم باش که یه روز روزه وداع دائی جون میشه ها ...... حالا از ما گفتن بود......... البته از تو بعید نیست بعد از دائی جون یه عمو جون دست و پا کنی لووول P:

فـــــــــــاریا دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:26 ق.ظ http://faria008.persianblog.com

سلام عزیزم .... هنوز نخوندماااااااااااا ولی انگاری بلاخره دیپلمه رو گرفتی ... منو ببخش که خیلی خیلی خیلی دیر اومدم . اخه رفتم مشهد ( جات خالی ... خیلی هم برات دعا کردم ) اومدم و هنوز تو اون حال و هوا هستم و حوصله آپیدن نداشتم ولی اومدم که تلافی کنم ... امتحانام هم داره شرو میشه نمیدونم چی کار کنم ؟ میگم که ممنونم که منو یادت هست هنوز . اصلا میتونی فراموش کنی ؟؟/ هان ؟؟؟ خیلی باحالی .... بهم سر بزن و یه حالی به این وبلاگ ما بده ... دمت قیژ

elham85 پنج‌شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:01 ق.ظ http://elham85.com

سلام صابر جون. بابا منم موسسه ذیبا گران دیپلم کامپیوترمو گرفتم همزمان پیش دانشگاهی هم خوندم والا سختی نداشت تو زیادی سخت میگیری:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد