:: داغه داغ ::

نوشته های من داغه داغه !!

:: داغه داغ ::

نوشته های من داغه داغه !!

یک خاطره از روزهای غیبت 2...

 بخونیدش...

یه  روز یه رفیقی اومد گفت صابر پاشو بریم کافی نت من میخوام برم به وبلاگم سر بزنم و ایمیلمو چک کنم.. ماهم که تو خونه داشتیم بزبزه قندی بازی میکردی، گفتیم خب پاشیم بریم ببینیم چه خبره.. خلاصه آقا رفتیم نشستیم و دوست من داشت کاراشو میکرد و منم داشتم پشه میپروندم که یهو چشمم افتاد به صاحاب کافی نتی که یه پسره جوون بود! داشت چت میکرد چه چتی .. خلاصه  داشت با ولع خاصی چت میکرد و مخ یه دختررو میزد.. منم فضول دونم داشت میترکید که ببینم دختره چی میگه.. خلاصه دیدم این جوری نمیشه. صندلیمو ور داشتم بردم گذاشتم اونوره  رفیقم که قشنگ و واضح میشد ببینی یارو داره چی میگه و چی مینویسه.. منم شروع کردم زیرو رو کردن صفحه پی ام یارو..باورتون نمیشه. فقط یه صفحه واز بود و اونم صفحه پی ام اون دختره بود.. دیگه هیچی و هیچی!! خلاصه پسره هی داشت فنداسیون میریخت که اگه مخ دختررو  زد زیر بنا محکم باشه..پسره داشت وویس میکرد و دختره تایپ:::

 

پسره : ببین پگاه ، از ساعت 2 من دارم وویس میکنم ولی تو یه ذره نیومدی حرف بزنی اقلا با صدات آشنا بشم..( من دهنم 6 متر واز)

 دختره : گفتم که وویسم خرابه.. باز تو بگو بیا وویس کن.. اصلا با صدای من چی کار داری؟

پسره : میخوام ببینم اگه به من بگی دوستت دارم من خوشم میاد یا نه؟

دختره : اه اه ، من به تو بگم دوستت دارم؟ عمرا.. پسر بهتر از تو نبود؟

پسره در حال خشم: خیلی دلت بخواد.. ببین اینجا همه دخترا واسه من دست و پا میشگونن..لزومی هم نداره تو به من بگی دوستت دارم.. اصلا بگو ببینم با من دوست میشی یا نه؟

دختره : آخه لزومی نداره من با تو دوست بشم. من نه تورو میشناسم ، نه میدونم ازکجا اومدی .. فقط میدونم رفیق سعیدی و آی دی منو اون بهت داده!!

پسره ( بسیارخشمناک) : ببین ، حالا که این جوری شد اگه دوست میشی که هیچی.. اگه دوست نشی یه کاری میکنم اشکت دربیاد!

دختره بسیار زیاد تعجب: یعنی چی؟ اصلا دوست ندارم با تو دوست بشم! زوره مگه؟ تازه ببینم میخوای چی کار کنی مثلا؟؟( من همچنان با تعجب تو کفم!!)

پسره؟ ببین میدونی که من با سعید دوستم، تو عکستو دادی به سعید و اونم داده به من ، پس میتونم راحت عکستو به هر کسی که دلم بخواد بدم...

من به صورت پارازیت : آقا پسر کل شده ؟ اگه کل شده بگو خودم هکشون کنم!!!

پسره : نه آقا کل چیه!! دارم مخ میزنم..

من: آهان .. فکر کردم هک بازیه.. گفتم با هم حالشونو بگیریم

پسره: نه داداش دستت درد نکنه.. بزا من مخ اینو بزنم .. زیاد پر رو شده!!

دختره : فعلا جواب نمیده.......

من : داداش از ساعت 2 داری مخ میزنی هنوز دختره پا نداده؟

پسره : داشتی حرفای منو گوش میدادی ؟

من به صورتی سوتی وار : نه بابا من گوش نمیدادم ، گوشم داشت صداتو میشنید!!

پسربا خنده:  دختره خیلی خوشگله ، عاشقش شدم به خدا ، ولی اصلا حاضر نیست باهام حرف بزنه..

من : آخه این جوری که تو داری مخ میزنی ، خب معلومه دیگه چی میشه!!

پسره : خب چی بهش بگم ؟ بگم عاشقت شدم؟ خب من کوچیک میشم.. من خراب میشم..

من : نه بابا.. جون حاجی پاشو برو یه آبی بخور، یه هوایی تازه کن ، تا من خودم مخشو واست بزنم

پسره: نه بابا نمیتونی

من: پسر مارو دست کم گرفتیااا

پسره : نمیشه آقا.. نمیتونی... ول کن خودم یه کاریش میکنم

من: بابا گیر نده.. تو 10 دقیقه برو بچرخ ببین مشتریا چی کار میکنن.. من درستش میکنم...

پسره: باشه ..فقط اگه خراب کنی بدبخت میشما..(پسره رفت)

دختره : ببین هر کاری میخوای بکن ، من میخواستم امتحانت کنم.. فهمیدم اهل رفاقت نیستی، خیلی بی معرفتی(عکس غمگین)

از این به بعد من به جای پسره : ببین پگاه جان..من نمیدونم تو ازمن چی میخوای ودر مورد من چی فکر میکنی .. فقط من میخوام بهت بگم که خیلی وقته دوستت دارم..ولی هرکاری کردم که بیفتم تو دلت نشد(عکس گریه 100 تا)

دختره : جدی؟ خب چرا نمیگفتی ؟ من خوشم نمیاد کسی اول مخمو بزنه بد بگه دوستت دارم

من : آخه میترسیدم کوچیک بشم.. ولی دلو زدم به دریا و گفتم هر چی شد شد!

دختره: اگه من باهات صمیمی بشمو اون جوری که دلت میخواد بشم ، قول میدی عکسمو به کسی ندی؟

من : قول میدم عزیز. قول مردونه میدم.. بچه های شهریار قولشون قوله!!(شهریار= شهرستان شهریار)

دختره با تعجب : تو مگه اوکراین نبودی ؟

من در حال گیجی : هان ؟ نه بابا، من کی رفتم اوکراین خودم نفهمیدم؟؟

دختره : پس دروغ گو هم شدی.. چرا تو وبلاگت نوشتی من از اوکراین هستم و دارم اینجا درس میخونم؟

من در حال روشن شدن: آخ آخ اونو میگی؟ بابا آره.. رفته بودم ولی برگشتم خب

دختره: الان اونجا ساعت چنده ؟

من : 5:43 چطور؟

دختره با خنده : پیمان خودتی داری چت میکنی ؟ وویس کن ببینم!

من( درحالی که پسره اومد و رفت پشت میز) : بابا گریه کردم صدام گرفته..

دختره با خنده : آخی… تو که دو ساعت پیش گفتی ساعت30 :1 هست.. چه جوری الان شد 5:43 ؟

من درحالتی شکست خورده : اصلا تو همش میخوای بهونه بگیری.. برو اصلا دیگه دوستت ندارم..دیگه هر چی بوده بین منو تو تموم شده..

دختره با خنده زیاد: از اولشم هیچی نبود.. فقط من بهونه نگرفتم و میخواستم باهات دوست باشم..تو بودی که دروغ گفتی..

من( پسره اومد طرف من): خلاصه خیلی دوستت دارم و امید وارم دوستای خوبی با هم باشیم.. بای

سریع یاهو رو بستم.. پسره گفت چی شد ؟ چرا یاهورو بستی ؟ گفتم آقا مخشو زدم حسابی.. فقط گفت الان که رفتی قول بده یاهو رو ببندی.. منم بستم.. پسره گفت واقعا مخشو زدی؟؟ گفتم فقط هر وقت بهت گفت دروغگو ، بهش بگو من هر چی گفتم واسه دله تو بوده..الانم دیگه نرو سراغ چت.. پسره منو گرفت ، حالا ماچ نکن کی ماچ بکن منم گفتم نوکرتم من باید برم دیرم شده.. رفتم به رفیقم گفتم عزیز جان من دیرم شده، من میرم بعدا بیا دره خونمون خدافظ.. وبه صورتی خفن زدم بیرون..~~ ببخشید زیاد شد~~..

نظرات 15 + ارسال نظر
شاهین دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:13 ق.ظ http://shahin-majidi.blogsky.com

به ما هم سر بزن
لینک بازی میکنی عزیز

alida دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:38 ق.ظ http://alida.persianblog.com

که دیگه مخ می زنی ؟!

فاریا دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:42 ق.ظ

وایی صابر از دست تو ... اولش فکر کردم اون رفیقته که خودشو جای پگاه خانم جا زده بعد دیدم نه ... ولی آیشار سوتی تو که نمیتونی چرا آشیانه دو مرغ عاشق رو خراب میکنی ( هووووووووق ) اگه از این کمکها بخوای در حق من بکنی میزنم تو چشت :دی

امین دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:14 ق.ظ http://Parsanimate.persianblog.com

سلام. خسته نباشی کلی خندیدم خوب مینویسی.
راجع به گرافیک سوال کرده بودی تو وبلاگم یه چیزایی نوشتم
امیدارم بتونه کمکی بهت بکنه

بهزاد دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:03 ب.ظ http://ayatesheytani.blogspot.com

بابا دمت گرم مردم از خنده :)) سه کردی که :))

هنا دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:36 ب.ظ

ajab balaee hasti to dige saber. khoda mishnasatetkhoda kone kasi gire to nayofte ke hesabi sare kar mire. naz beshi looooool

سرمه دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:39 ب.ظ

:)‌) :))

داریوش دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:14 ب.ظ http://darush110.persianblog.com

سلام صابر جوون ..از کافی نت دارم می نظرم برات...خیلی مخلصیم ..داداش...خدا قوت...داریوش...

زهرا سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:47 ق.ظ http://zahra-hb.com

پس دست به مخ زنیتون خوبه:)

سر به هوااااااااااا سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:53 ق.ظ http://i3lue.persianblog.com

هاهاهاها!!!!!!!!!! ای ول! خوشم اومد :))‌

امیر کوچولو سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:41 ب.ظ http://greenlight.persianblog.com

سلام پسر جون باز که بدون اجازه من آپدیت کردی بزنم نصف بشی؟
بعدشم من از همون اول میدونستم تو درغگویی بیش نیستی
دفعه آخرت باشه با این آهنگ چرت بلاگت(هوووووووووووووووووق)
فعلن

تاجر عشق(تایتانیک سابق) چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:08 ق.ظ http://www.titanic867.blogsky.com

سلام به شما
مطالب زیبایی داشتی
وبلاگ جدید بازار عشق فروشان شروع به کار کرد منتظر حظور گرم شما هستم

سیب چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:58 ب.ظ http://sibekaqazi.persianblog.com

سلام.خووووبییییییییی....مخ نمیزنی هیچ تاز ه سوتی هم میدی.....سال نو مبارک

فرگل پرسپولیسی چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:17 ب.ظ http://fargol.blogsky.com

وایـــــــــــــــــی ، صابـــــــر! تو همه ی این گند کاریها رو خودت تنهایی انجام دادی ؟! بابا لااقل سه نمیکردی ! پسر بیچاره ... من اگه جاش بودم انقدر می گشتم دنبالت تا پیدات کنم ... بعدشم با همین دستای خودم خفه ات می کردم . ببینم دختره اسمش پگاه بود ؟! خوش به حالش ، منم دلم میخواد اسممو تو شناسنامه عوض کنمو بذارم پگاه ولی بابام نمیزاره . میگه مگه فرگل چشه ؟! یکی نیست بهش بگه باباجون گذشت اون دوره که از این اسمهای عتیقه رو بچه هاشون میذاشتن . اوووه ! اینکه همش شد درددل ! خوب چی می گفتم ؟! آهان ، میخواستم بگم از این چیزا درس بگیر و از این بعد دستتو تو هر سوراخی نکن ... جیزززززه !
بعدشم میبینم که میایی در مورد قالبم نظر میدی ... بار آخرت باشه ها ! دیگه نبینما ، نشنوما ! در ضمن جنابعالی کم مونده لینک منو بذاری بیرون از قالب اونوقت میگی چرا لینکت پائینه ؟! گفتم که من لینک تو قالب بلد نیستم ! جنابعالی اگه میخوای لینکتو بذارم بالای بالا ، لطف میکنی هر وقت خواستی طریقه اش رو خیلی قشنگ و آروم آروم ( آخه من تا کلاس سوم ابتدایی بیشتر سوات (!) ندارم ! آروم بنویس که من بتونم بخونم ) به آیدی جدیدم آف (!) میذاری ، یعنی اگه آن هم نبودم تو بنویس . افتاد الآن ؟! اینم آیدی --» lopghermezi666 اوکی ؟! راستی گفتی میخوای بری شیراز ؟! مثل اینکه قسمت نیست ببینمت ، چون ما هم قرار بود بریم ( بلیطمون واسه امروز بود ) ولی رفتیم کنسلش کردیم ... بی جنبه ها 10% هم ازش کم کردن ! اِااااااا ... راستی ، اینهمه حرف زدم ، یادم رفت عید و تبریک بگم ! صابر جونم عیدت مبارک ، ایشالله سالی پر از خوشی و خرمی و سلامتی باشه واسه خودت و خونواده ی گلت ... شاد و خوش و سبز ... اِااه ... نه منظورم اینه که قرمز باشی ... چون تو اومدی واسم لایی لای لای ... کردی منم مجبورم آهنگی رو که الان دارم گوش میدم واست بنویسم ( البته آخراشه ) : یا راحتم کنو واسه همیشه ... این دلو بکن ز ریشه ... از خیال سرد من برو * یا باغبون شو و گلا رو ... باز نشون بده بهارو ... تو وجود خسته ام برو ... * داشتم فراموشت می کردم ... اما باز دوباره دیدمت ... تو غمها غوطه ور شدم چرا ؟! ... داشتم فراموشت می کردم ... اما تا صدات رسید به گوش من ... شکستم بی صدا ... ( صابر : بسه دیگه ، حالمون بهم خورد ، هوووووق ! فرگل : چیکار کنیم دیگه ، ما هم تیریپ آهنگای جواتی حال میکنیم ! )
ولی این یکی دیگه جدیه --» سرسبزترین بهار تقدیم تو باد – آواز خوش هزار تقدیم تو باد – گویند که لحظه ایست روئیدن عشق – آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد !
سلامت باشی حاج صابر ، معذرت میخوام زیاد شد ، همینطور الکی حرفم اومد !

بهزاد چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:01 ب.ظ http://ayatesheytani.blogspot.com

هنوز آپدیت نکردی؟:((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد