:: داغه داغ ::

نوشته های من داغه داغه !!

:: داغه داغ ::

نوشته های من داغه داغه !!

صابر درس خوان میشود (۲+۲=۵)

سام و نرگس !  آخ ببخشید منظورم "سام و علیکم" بود..

دوستان روز دانش آموز رو به همه شماها تبریک میگم و امیدوارم درتمام مراحل زندگانی دانش آموز نمونه باشید!! ( همه باهم : مگه روزه دانش آموزه؟؟!) خب آره ! یعنی میگید نیست ؟ عمرأ ! هستش خوبم هست. مگه میشه  صابر بشینه درس بخونه روز دانش آموز نباشه ؟ حالا فهمیدید چرا روز دانش آموزه ؟

آقا چند روزه نشستیم داریم درس میخونیم بلکه این دیپلم وامونده رو بدن بهمون.. دیگه خسته شدم از بس رفتم مدرسه زبون ریختم بابا !! تا 3 هفته پیش کار من شده بود خندوندن معلم و ناظم و مدیر.! تیریپش این مدلی بود که اول میرفتم پیش معلم مربوط به اون درس که افتادم ، مثلا " تاریخ ایران و جهان 2 " و انقدر چرت و پرت میگفتم که معلمه مجبور میشد ازخنده بلند شه بره دستشویی! بعد یواش یواش میرفتم سراغ فنداسیون و میگفتم : والا آقای " پیشوا" غرض از مزاحمت این بود که من احتیاج شدیدی به دیپلم پیدا کردم و اگه میشه یه کاریش بکنید!! معلمه میگفت چه کاری ازدست من بر میآد ؟ میگفتم والا نصف قضیه به شما مربوطه و نصف قضیه به خودکار شما! میگفت منظورت چیه؟ میگفتم والا منظور خاصی ندارم فقط اگه یه نمه سرخودکارتونو شل کنید کار ما حل میشه! بع معرفته نالوتی همچین میزد تو پوزم که دست و پام سر میشد... آخرشم واسه تلافی کردن برمیگشتم میگفتم یه کم  از اون " امیرکبیر" یاد بگیر، و درمیرفتم!! بعد میرفتم سراغ ناظم آقای کاظمی.. وقتی تو حیاط راه میرفت ، دور ازجون شما انگاریه مار داره راه میره! انقدر که قیافش خشن و موزی بود.. خلاصه اونم یه سری میخندوندیم.. ولی دیگه نمیزاشت حرف اصلی و بزنم ومیگفت ضمانت و این جور چیزا خبری نیست..تازه پول میداد برم واسش نون بخرم!!! خلاصه تا میومدم برم پیش آخرین امید(مدیر) میدیدم دیگه جون ندارم و یا بعضی موقع ها که میرفتم سرش شلوغ بود... خلاصه با 1000 تا خستگی بر میگشتم... ولی الان میخوام تا اونجایی که جا داره بخونم تا بترکم..  جان خودم جای اینکه این همه رفتم پاچه خواری، درس میخوندم تا الان قبول شده بودم! قصد دانشگاه رفتن ندارم ، یعنی رام نمیدن! .. ولی بالاخره میگیرمش!! تا الان اون داشت منو میگرفت ولی از این به بعد من میخوام بگیرمش.. دعا کنید..... فعلا

یه جک : رشتیه میرفته کلاس غیرت ، یه شب زنش بلند میشه بره دستشویی ، رشتیه یهو بیدار میشه میگه کجا میری؟ زنه میگه میرم دستشویی. رشتیه میگه لازم نکرده بری ، بخواب خودم میرم!!

 

نظر خواهی<---->

یک سلام چرب وچیلی، همچین ازش روغن چیکه کنه!!

دوستان و عزیزان، گلها، سمبلها ، خوشگل ها، شنگول ها، منگول ها، وهپه انگور هایی که در راستای هدفی مشخص و جامع از آن هدف ، گلیم خود را پهن کرده و دراساسی ترین مشکلات...( دوستان: چی میگی تو بابا؟ حرفتو بزن کار داریم!)  آهان، ببخشید. عرض کنم( یا طول کنم؟!) من به شخصه از شما دوستان گل و سمبل و بلبل و شنگول و( همه دوستان: صابرجان میریما!) ای بابا خب بزارید حرفمو بزنم! داشتم میگفتم که دمتون قیژ با این همه نظرهای رنگارنگ و سمبل و شنگول و...همونایی که خودتون میدونید!! میدونید چیه؟، من نشستم فکر کردم به این نتیجه رسیدم که این طوری نمیشه! باید یه فکر اساسی در مورد نظرهای زیبا و خوشگل و سبمل و شنگول و منگول و(کل دوستان با فک و فامیلاشون: صابرکاری نداری؟ مارفتیم!) چرا چرا یه نمه صبر کنید تموم شد.. عرض میشد که باید واسه این نظر ها یه فکر اساسی کرد و اونم این که درقبال نظرات خانمان سوز شما بیاییم جایزه بزاریم! یعنی میدونید؟ ، از اونجایی که تو این وبلاش مطلبای واقعا آموزشی ، فرهنگی ، اخلاقی و ... نوشته میشه، به خاطر همین من گله مند شدم که چرا ملت نخونده نظر میدن!! نمیدونم مشکل از وبلاشه یا ازقسمت لیچار!؟ خلاصه کنم هر کی میاد یه راست میره سر نظریات ونمیگه اقلا یه نگاهی هم به مطالب زیبا و هنرمندانه این " چکش" بندازم و ببینم چی " فنتچز" کرده!! پس از این به بعد هرکی قشنگ ترین نظرو در مورد مطلب بده پیش من جایزه داره( این تنها راهه نظر گرفتن ازشما بود!!) البته من دوطرفه قضاوت نمیکنم و میدونم شماها هم نظریاتی در مورد همین موضوع دارید. مثلا حتما یکی از نظرای شما اینه که " خب مطلبت زیاده" ! منم همین جا جواب میدم کوتاه تزاز مطالب من گیر نمیارید اونم به چه زیبایی!(هووووقظ) پس لطف کنید یا به این دستور عمل کنید یا اگر شاکی شدید حتما نظر منعکس کنید.. درضمن تا اونجایی که جا داشته باشه به نظراتون جواب میدم..پس اگر یه موقع نظردادید منتظرجوابش باشید!! فعلا......

یه جک :  یه ترکه تو جنگ میزنه یه هواپیمارو میترکونه ،  خلبانش با چتر میپره بیرون، ترکه داد میزنه بچه ها فرار کنید صاحابش اومد...!!...

عشق..صفا... سیتی....!

سلام نلیکم...........

دوستان بهتون رسما تبریک میگم که  ماه محرم میرسه و خلاصه عشق وحاله ما هم داره سر میرسه!!! ( ملت : پاشو خودتو جم کن مرتیکه تاتار. محرمم عشق داره؟!) لطفا به شخصیت من توهین نکنید.. الان همه چیز رو میشه.. عرضم به حضور اکبرتون که آقا جوونای اینجا از ذوق ماه محرم شبا خواب ندارن.. یکی از دوستای من یه شب ساعت 3:30 زنگ زده بود داشت هیجانی که واسه ماه محرم تو سرشه رو واسه من وصف میکرد. حالا ما هم خواااااااااااااب. مگه میتونیم گوشی بگیریم دستمون::::::

من: الـــــــــــــــو

دوستم: خوابی حاج صابر؟

من: حاجی اون باباته مرتیکه خر، الان تو روستای شما ملت چی کارمیکنن؟

دوستم: خاک به سرت چه جوری خوابت میبره؟

من:(با تعجب)  مرتیکه خرالان سگم بیدارنمیمونه! تو میگی چه جوری خوابت میبره؟

دوستم: خب بابا.. صابر میدونی داشتم به چی فکر میکردم؟

من: به دخترای مردم دیگه! بابا دست از سر کچل این دخترا وردار..

دوستم: اووووووو.. چرا توهین میکنی؟ دخترا هیثیت دارناااا

من: آره آره... یادم نبود با هرکدوم که رفیق میشی چه جور میزنن تو دک وپوزت...آره راست میگی.

دوستم:اصلا ولش کن. داشتم به اینکه محرم چه تیریپی بزنیم و این سری کجای خیابون وایسیم که دیدش به همه جا کامل باشه به خاطر همین اصلا خوابم نمیبره..خیلی ذوق دارم!!

من:(بسیار زیاد تعجب واقعا عصبی) آخه  طالبی، پیلاشکی ، هویچ، بونجول ، یه بار مصرف ، چی بگم به توالان؟

دوستم: حالا چرا داد میزنی.. صابر،3 تا خواهرن ، آقا هیچ کی نمیتونه مخ اینارو بزنه. حتما اون هم میان!!

من: ای ایشالله دخترا عین شمشیر بشن برن تو حلقت خفه خون بگیری.. خفش کن اون بی صاحابو...

دوستم: به جون صابر این تلفنم عجب چیز خوبیه ها...آدم میتونه وقت و نیمه وقت حرف بزنه وحال کنه..

من: بمیر بابا.. اگه اون ادیسون اینو اختراع نمیکرد نمیشد؟!!

دوستم:.. ادیسون که برقو اختراع کرد.. اون گراهامبل بود که تیلیفن و اختراع کرد...صابر خر موندیا !

من: ببند دهنتو...تا الان هر کی بود دوره خرو الاغ و سگ و اسبم گذرونده بود..باز من که خر موندم..فعلا بزار زمین اون گوشکوبو برو توهمون رویاهات بمیر. بزار ماهم بمیریم.....

گوشی و محکم کوفیدم زمین... میبینید توروخدا؟  جوونا دلشونو به این خوش کردن که محرم دسته زنجیر زنی میاد بیرون و اونا هم به این هوا خودشونو سر گرم میکنن..حالا بماند با چی سرگرم میکنن!!... دروغ نباشه من خودم شبایی که عزاداری شروع میشه(مثلا عزاداری) شامو خورده نخورده به سرعت هرچه تمام میرم میدون پیش برو بچ... یه جا جم میشیم و میگیم و میخندیم.. حالا در بین این صحبتها صدای نارنجکم میشنویم و واسه اینکه حوصلمون سر نره جوونا " فش فشه " روشن میکنن  گاهی هم با موتور" تک چرخ "  میزنن.... خلاصه جاتون خالی ، شبای بسیار زیباییه وحیفه که از این شبا استفاده نشه !!... اینجا تیریپش این جوریه که پسرا تو میدون وایمیسن ، دخترا اون ور خیابون رو به روی پسرا..و وقتی یه دسته زنجیر زنی رد میشه انتهای چشمهای تو میدون به چشمای اونوره خیابون ختم میشه و نگاههای بسیار عاشقانه ای (هووووق) رد وبدل میشه.. بسه بابا حالمون به هم خورد ازاین کارا....فعلا هووق حافظ.....